۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

مسرور! با تو دفن نمودیم خویش را


مائیم و موج های غم انگیز بعد تو 

ما! برگ های خسته ی پاییز بعد تو

مائیم و لشکری که ندارد سپاهبان

مائیم و دشمنی که چو چنگیز بعد تو

از خانقاه مولوی تا کوه پایه ها

دیدیم در عزا همه لبریز بعد تو

ای راد مرد قله ی پامیر و هندوکش!

ما خسته از جهان دلاویز بعد تو

دنیا بزرگ بود به پهنای دیده هات

دنیای ما خلاصه به دهلیز بعد تو

مسرور! با تو دفن نمودیم خویش را

از عشق و زندگی همه پرهیز بعد تو

دیگر توان گریه برایم نمانده ست

حتی قلم شکسته روی میز بعد تو

شاعر: مختار وفایی/1390/7/30 مزارشریف

۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

نخل دین رامی رسانددرثمرخون شهید

 نخل دین را میر ساند در ثمر خون شهید
هست گلزار شریعت جسم گـلکون  شـهید     
                                                تا قیامت از زمین چون آفتاب اندر سما 
                                                نور می تابد ز خاک پاک  مدفون شهید
میرساند تا به گردون قامت ا سلام ا گـر
می فتد از پای هر جا قـد موزون شهـیـد
                                                  با شکست کفر این دستور باشد درجهان
                                                  غیرت وایمان ووجدان است قانون شهید
ایزد یکتا  رسـول  اکـرم و جـمـع امـام
با هـمـه پیغمبران درحشرممنـون شـهید
                                                  ازشراب سلسبیل جام بکف غلمان وحور
                                                  ایســتـاده بهـر تشـریف  هـمایـون شــهیـد
تسلیت گوقدسیان درعرش اعلامیروند
هرزمان براهـلبیت گشته دلخون شهید
                                                 می دهد اسلام  را جسم و توان بازوی  او
                                                 می خراشد کفر را رخساره  ناخون شـهید
 نامه مسرور  را خوانید اندر وقت دفن
ای مسلمانان  زبهر  قـدر افـزون شـهید 
                                                 
                                          سروده سیدحسین شاه "مسرور"   

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه




ناموسبان
اين (( قلعه )) مرگجاي عقابان است
اين قلعه منتهاي عقابان است
برخوان هلا ! بلنكه ي آتش را
آن قله‌هاي ياغي و سركش را
برخوان هلا !حماسه (( تنگي )) را
ناموسبان (( قلعه جنگي )) را ...
برخوان كه تكيه‌گاه هلاهايم
آن يادگارغيرت (( مولا )) يم
خاكم به سركه مرگ ترا ...وايم
اي تكيه‌گاه گنبد (( مولا )) يم !
كوچكترست مرگ ازآنْك أي مرد !
آيد به پيشباز تو در ناورد !
مرگ از تو شهرمسار درين كهسار
گرديد باربار، هزاران بار ...
مرگت دروغ دشمن آيينه ست
مرگت شكست گلشن آيينه ست
شرقي ترين ستاره نمي‌ميرد
اين ايل ماهپاره نمي ميرد ...
برخوان هلا ! حماسه (( نادر)) را
آتش گرفته خرمن خاطر را ...
آتش گرفته كوه چومن آنك
خون مي جهد زدشت و دمن آنك
سربرده زيرلاك وطن آنك
آتش گرفته پلك و دهن آنك
قلبم چو لاله‌هاي پريشان است
آنك كه سوگوار (( سخيجان )) است
كوه است سوگوار قدم هايت
آلاله‌ها نثار قدم هايت
*               
أي كوهمرد ! باز بيا برگرد
برگرد كوه بازهلا اي مرد !
پوشانده روي آينه‌ها ! را گرد
أي ديدبان آينه‌ها برگرد
بركش به شانه‌أت علم خون را
برصخره نقش كن قدم خون را
از خون تست هستي اين آتش
از خون تست مستي اين آتش
از خون تست رنگ گل سرخم
ناموس و نام و ننگ گل سرخم !
بي تو (( مزار )) اي (( يمني )) رنگم
بي تو مزار اي چمني رنگم
چون حجله ايست گشته به آه آذين
تاول زدست از جگر چركين ...
يا چون ستاره در كف شبكوران
گل كرده تلخ ، در صف شبكوران
رفتي و كوه ماند عزادارت
و آن سرفه ي تفنگ شرردارت
آن هيبت عظيم و فلك تازت
و آن غيرت غريب و خطردارت
آن بازوي ستبر و ستمسوزت
و آن قهر حيدري و ظفردارت
آن ذوالفقارمست بهارآور
و آن پنجه‌هاي خشم شكردارت
آن چشم‌هاي روشن و خورشيدي
و آن گوش و هوش تيز و خبردارت
آواره در عقامت زن دينان
هم چون ستاره در شب من بينان
برجن و ديو، باز تو بسم الله
بر صخره‌هاي نصر، تو تنها راه
*               
أي كوهمرد ! باز بيا برگرد
برگرد كوه باز هلا أي مرد !
در انحناي جاده تاريكي
در انتهاي جاده تاريكي
بايد گرفت دست موافق را
تقديس كرد ايل شقايق را
بايد زدود گرد خماري را
تعظيم  كرد ايل بهاري را
(( مسرور )) ها سلاله اين ايلند
دل داغ ديرساله اين ايلند ...
أي شوخ و شخ ! خداي نگهدارت
دست علي هميشه بود يارت ...
هان أي عقاب شعله وراين كوه !
سرشوخ تر از (( هندوكش )) نستوه !
أي از بهار سبزتر و أنبوه !
اي چون بهشت (( بلخ برين )) بشكوه !
اي كابل از غريو تو سرخ آوا !
أي ميهن از قيامت تو، بُرنا ...
أي چلچراغ بر(( حرم )) مولا !
بدرخش رنگرنگ و ستنگ آوا ...
اين (( بقعه )) از شكوه تو مغروراست
گلجوش انتفاضه ي (( مسرور )) است.
ازسیدحسین موحدبلخی

۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

غمنامه ی ز"مسرور"

در افغانم در افغانم اسد ای نور چشمانم/
 تو بودی قوت قلب وتو بودی مونس جانم/
کجا شدآن توان توکه می گفتی گه و بیـگه/
منـم فرزند دل بندت بفرما تحت فرمانم/
 کنون تو در لحد خفته منم در جای افتاده/
 نمی دانم که راگویـم زدستـم گیروبنـشـانم/
گهی شربت،گهی لیمو،گهی سیب وگهی دارو/
همی آوردی ازهرسوطبیب ازبهردرمانم/
سرازخاک لحد بیرون نماوکن نظراکنون/
بجز از دیدۀ پر خون نباشد یاوری، جانم/
 فلک جـوروجفاکرده تـوراازمن جـدا کرده/
نمی دانـم چراکــرده فـزوده درد هجــرانــم/
امیدم بود در پیری تو تابوت مرا گیری/
به زیر خاک بسپاری بعکس افتاده ارمانم/
ذبیح الله من برگو به ابـراهیــم و برهـاجـر/
به راه حق ز "مسرور" غمین گردیده قربانم/
سروده سیدحسین شاه"مسرور"
بهار1382مزارشریف

۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

زندگی نامه شهیدسیداسدالله مسرور

بسم الله الرحمن الرحیم

 شــهیـد ســیداســـدالله"مســـرور"
درسرزمین مولاعلی درسفیدچشمه چارکنت ولایت بلخ زادگاه شیرمردان متولدشد وعلی گونه به شهادت رسید.
زادگاه سیداسدالله مسرور ولایت بلخ بودامابه تمام افغانستان تعلق داشت.
باشهادت خودخانه ،خانه افغانستان رابسوگ نشاند.
شهید سیداسدالله فرزند"مسرور"بودامابه شهادت خودافغان هارا به غم نشاند.
قامت سبزشهید سیداسدالله مسرورشکست اماهزاران قامت رادرباغستان همیشه بهارزمان سبزنگهداشت.
شهیدسیداسدالله ازیک قوم وملیت نبودبلکه یک شخصیت ملی واسلامی  بود شهیدسیداسدالله مسروردرخانواده مذهبی ،شاعرومناقب خوان اهل البیت (ع)
درسال 1338هـ - ش متولد شدوازکودکی وجود نازنین بابرکت اوعالی ترین الگوی رفتاربرای کودکان قریه بود.
دوره جوانی شهیدسیداسدالله مسرورهمزمان باتهاجم ارتش سرخ شوروی درافغانستان بودکه باتفنگ وتکبیراز وجب وجب خاک افغانستان دفاع مقدس راآغاز کرد و الگوی مقاومت،تقوا،اخلاص وفضیلت برای همه جوانان آن قله های بلند بود هزاران فرد این سروستان آزاده را سربلندساخت وصدها دهکده وهزاران خانه ی گیلی راخشت ودست های پینه زده و پاهای برهنه و بدنهای خسته ودردمند ده نشینانرا به بوسه نوازش میکرد. شهیدسیداسدالله مسرورشب هاگرسنه می خوابید اماسرزمین به بیگانه نداد وازناموس وطن دربرابراجنبی دفاع کرد.اوهیچ وقت منافع خودوجمعش رااز منافع ملی واسلامی برترندانست وافسوس وصدافسوس که گل های امید را درگلزار دل امیدواران پرپرکرد وبا تیرجفا بالهای شاهین بلندپروازهمت شکسته شد و بااینکه وحشت،خشونت وتضادهای قومی،نژادی،ساحوی وگروهی مردم شمال راتهدیدمیکرد سیداسدالله مسرورتن به خشونت نداد و بامصلحت می اندشید و نمی گذاشت عزتی راکه مردم درپروسۀ جهادمقدس بدست آوردند رایگان توسط جنگ وخشونت تنظیمی از دست بدهند. شهید سیداسدالله مسرور فرزند سیدحسین شاه مسرور20سال ازعزت وشرف مردم دفاع کرد و باابتکارخویش توانست درشرایط های دشوارطالبان مردم راحفظ وتضادهای درون قومی رامهارنماید؛ و ازویژگی ها و خصلت های عالی وی نگرش اسلامی وملی بود و به اراده مردم بشتراحترام میگذاشت ودین باوری  راباعمل تفسیرمیکرد،درک،فهم و درایت او مبارزه رابه نمایش می گذاشت و روش های مبارزاتی قهرآمیز،مسالمت آمیز،سدوعقب نشینی،صلح وجنگ را در زمانش انجام میداد. شهیدسیداسدالله مسرورتحصیلات خویش رادرمتوسطه سلطان غیاث الدین ولیسه باختر به پایان رساند.اواخر1357آگاهانه راهی میدان جهادشد وآگاهانه و شعوری از استقلال و تمامیت ارضی وطن دفاع وجنگ های چریکی رابصورت تدریجی آموخت او میدانست دشمن را درکجا ضربه زند که درین ارتباط تعرض ارتش سرخ شوروی رابه تاریخ 25/5/1358 درولسوالی چارکنت به رهبری بزرگان جهاد از پادرآورد و شکست داد که درین جنگ نابرابر سیداسدالله مسرور از ناحیه دست زخمی شد اما افتخارآفرید.
اوابرمرد دوران جهادبود.ایشان بعداز باز یافت صحت دراوایل 1363 به صفت فرمانده عملیات شهری انتخاب شد. سیدحسین شاه مسرور پدرشهیدسیداسدالله مسرور آمیرنظامی جهاد در شمال بودشهیدسیداسدالله مسرور در دشمن شکنی الگوی خودپدرراانتخاب کرده بود و هدف: شکست دشمن رادرپیش گرفت و درائتلاف شمال علیه دولت دکتور نجیب مورخ 19/12/1370 نقش کلیدی را ایفا کرد و شعار منافع ملی واسلامی واراده ملی را زمزمه میکرد او منافع ملی را به عنوان راهکار جدی مطرح بحث قرار میداد .
که موضع گیری های سالم وی باعث آن شد که محبوب القلوب مردم شمال شود او41باردرجنگهای چارکنت، شلگره،دره صوف،تاشقرغان،سمنگان،بغلان،قندوز و فاریاب برعلیه نیروهای ارتش سرخ وطالبان شرکت مستقیم ونقش رهبری داشت و درین نبردها باموفقیت دشمن را به زانو درآورد. شهیدسیداسدالله مسرور جهت تأمین هرچه بیشترامنیت مدتی رادرکابل ایفای وظیفه کرد وبه پاس لیاقت وشایستگی که ازخودنشان داد به رتبه دگرجنرالی مفتخرگردید وبه صفت قومندان فرقه 38جهادی اردوی ملی دولت اسلامی افغانستان تعیین گردید. شهیدسیداسدالله مسرور جهت حمایت ازمردم باتمام توان تلاش می کرد. ازجمله تاریخ3/3/1376 شهر مزارشریف بدست گروهک طالبان سقوط کرد اماسیداسدالله مسرور بدفاع ازمردم ساحۀ خویش راحفظ نمود وقله های بلند بلخ بامی را دراختیارجهت آسیب پذیری طالبان بدست گرفت و توانست که درتنگی شادیان بایک عده ازمتجاوزین طالبان که می خواستندولسوالی چهارکنت راهم تحت تعرض قراردا ده و به کنترل خویش درآورند سدراهشان شد وضربۀ کاری وکمر شکن رابه گروهک طالبان به سرکردگی ملااحسان الله احسان وبعضی ازتروریستهای داخلی وپاکستانی هاواعراب وارد کرد که درین نبردملا احسان الله احسان کشته شدوبعد از سرنگونی گروه طالبان ازمزارشریف بتاریخ 6/3/1376 جهت نابودی کامل طالبان ازصفحات شمال کشور راهی ولایات سمنگان،بغلان ،کندز و فاریاب گردید که خوشبختانه مدال پیروزی رادراین نبرد ها ازآن خودکرد،وبتاریخ 17/5/1377 مجددا شهرمزارشریف بدست گروه طالبان سقوط کرداماشیهدسیداسدالله مسرورملت راتنهانگذاشت وازموضع قدرت ، قوت و تحرک وبامشوره بزرگان مردم منطقه باطالبان داخل مذاکره شد و مدبرانه جلو بیشترفاجعه رادرمزارشریف گرفت وزندانیان را ازبندطالبان رهاکردوبه سربازان خود دستورداد کسی حق ندارد زیرنام این و آن حزب به آزار و اذیت مردم بپردازد که بااین ابتکار خویش قابلیت زیست   و زند گی مردم فقیروکارگر را درشمال کشور مساعد ساخت وازهمه اقوام ومذاهب کشور پشتبانی خویشرا اعلام کرد او تمام مردم را حفظ و تعدادکثیری از شخصیت های جهادی وسیاسی واجتماعی را ازپنجه طالبان نجات داد و تاآخرآنها راحمایت کرد و ازمردم ولایات بلخ ،شبرغان،فاریاب،تخار و سمنگان باجدیت خاص دفاع می کرد او کمسیون اهل تشیع رادرشمال کشورایجادکرد وتمام مردم را اعم از اهل تشیع واهل تسنن ازشرطالبان نجات می داد وبازهم درآزادسازی شهرمزارشریف ازدست طالبان بهترین برنامه ریزی کرد که باهمکاری اعضای جبحه متحد این شهر را آزادکردند او تعدادصدهاتن از تروریستان رابه اسارت درآوردچون گروهک تروریستی بن لادن وملاعمر طالبان خود فروخته تدبیر،شجاعت ودرایت شهیدسیداسدالله مسروررامتوجه بود بایک عمل تروریستی وناجوانمردانه این ستارۀ درخشان را ازملت وجامعه ماگرفت واین قهرمان سلحشور ومجاهددلیر ومردمبارز راباعدۀ دیگردر موج خون نشاند وجامعه رابسوگ وغم سوزاند ومانندجدش علی ابن ابی طالب درماه مبارک رمضان به مهمانی خداشتافت و روی دوش بیش از ده ها هزار تن ازمردم شهیدپرور ولایت بلخ به طرف زادگاهش تشییع و به خاک سپرده شد روحش شادویادش گرامی وراهش پررهروباد